ریحانهریحانه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

دخترهای مامانی،عسلهای بابایی...

ریحانه و پاهاش

    من از اخرهای 4 ماهگی پاهام همش هوا بود و هی پاچه های شلوارمو بالا میکشیدم تا اینکه....5ماهگی یاد گرفتم پاهامو با دست بگیرم و چند روز بعد   .....  پاهامو حسابی  لیسیدم البته با طعم جوراب..... ...
22 دی 1390

ریحانه و دستهاش

    من تو 5 ماهگی کارم بازی با دست و استین وو....همش یا مارک روی استین لباسمو نگاه میکنم یا یکی یکی انگشتای دستمو بررسی میکنم....خلاصه این روزا یا پاهامو لیس میزنم یا با دستام ور میرم تازه انگشتمو اینقد میکنم تو حلقم تا عقم بیادو اشک تو چشام جمع شه.. ...
21 دی 1390

دایی محمدرضا گلم

ریحانه جونم یه دایی داشتی که به قول خاله کوثر فرشته ها بردنش پیش خودشون بعضی روزا دل مامان باران براش خیلی تنگ میشه و تنها دلخوشیش اینه که مطمئنه پیش خدا جاش بهتر از پیش ماست وای نمیدونی چقدر عاشق مامان معصومه بود نگاه حسرت بارش موقع رفتن از خونه به بهزیستی هیچ وقت فراموشم نمیشه هرچند هیچ کس از سکوت طولانی ما فریاد درد نبودنش پیش ما رو نخوند ولی ما هیچ وقت فراموشش نکردیم . همیشه فکر میکنم روح ازادش پیش مامان معصومه است .حالا بزرگتر که بشی میبرمت پیشش بهشت زهرا اینم عکس خونه دایی محمد رضا که رفته پیش خدا شایدم بهشتش قشنگتر باشه اینم عکسش           ...
21 دی 1390

ریحانه و لوله اکسیژن

  بعد 22 ساعت لوله اکسیژن رو از م برداشتن همه دهنم زخم شده بود و خشکی زده بود نمیتونستم خوب نفس بکشم با هر دم کل قفسه سینم میرفت پایین تازه کلی ترشح چرکی هم ریه هام داشت. ولی حالم از روز اول بهتر بود هرچند هنوز نمیتونم چشامو وا کنم. و همش ناله میکنم. ...
13 دی 1390